گروه فرهنگی امام حسین علیه السلام

گروه فرهنگی امام حسین علیه السلام

گروه فرهنگی امام حسین علیه السلام

گروه فرهنگی امام حسین علیه السلام

درباره اکراه و اجبار در دین

سید عباس حسینی قائم مقامی

اباصلت هروی می گوید: روزی مأمون از حضرت علی بن موسی الرضا(ع) سؤال کرد: «ای فرزند پیامبر خدا، معنای سخن خداوند در این آیه چیست؟: «و لو شاء ربک لآمن من فی الارض کلّهم جمیعا" افانت تکره الناس حتی یکونوا مؤمنین و ما کان لنفس ان تؤمن الا باذن الله» (اگر پروردگارت می خواست همه آنان که بر روی زمین اند، جملگی شان ایمان می آوردند.[حال که مشیّت من براین قرارگرفته است که انسانها با انتخاب واختیار خود ایمان بیاورند] آیا تو [ای پیامبر] می خواهی تا مردم را[ بدون میل و اراده شان] وادار نمایی تا «مؤمن» باشند؟ هیچ کس را بدون إذن خداوند مجال ایمان آوردن نیست.» (یونس 100)


ترجمه:
اباصلت هروی می گوید: روزی مأمون از حضرت علی بن موسی الرضا(ع) سؤال کرد: «ای فرزند پیامبر خدا، معنای سخن خداوند در این آیه چیست؟: «و لو شاء ربک لآمن من فی الارض کلّهم جمیعا" افانت تکره الناس حتی یکونوا مؤمنین و ما کان لنفس ان تؤمن الا باذن الله» (اگر پروردگارت می خواست همه آنان که بر روی زمین اند، جملگی شان ایمان می آوردند.[حال که مشیّت من براین قرارگرفته است که انسانها با انتخاب واختیار خود ایمان بیاورند] آیا تو [ای پیامبر] می خواهی تا مردم را[ بدون میل و اراده شان] وادار نمایی تا «مؤمن» باشند؟ هیچ کس را بدون إذن خداوند مجال ایمان آوردن نیست.» (یونس 100)

حضرت رضا(ع) [در پاسخ، روایت دیگری را از پدران بزگوارش نقل کرده و] فرمود:
«پدرم موسی بن جعفر از پدرش جعفربن محمد و از پدرش محمد بن علی و از پدرش علی بن حسین و از پدرش حسین بن علی و از پدرش علی بن ابیطالب(ع) روایت کرد:
مسلمانان به پیامبر خدا(ص) گفتند: اگر مردمی را که در تحت قدرت تو قرار دارند [و هم اکنون بر آنها حاکمیت داری] بر قبول اسلام وادار می ساختی، بی تردید تعداد ما بیشتر می شد و از دشمنانمان نیرومندتر می شدیم.

پیامبر(ص) [در واکنش به این پیشنهاد]فرمود: من [از سوی خود]در آنچه خداوند وحی نموده چیزی را وارد نمی سازم و من تکلیف کننده نیستم. خداوند بزرگ [برمن]این چنین نازل کرد: ای محمد «و اگر پروردگارت می خواست، همه آنان که بر روی زمین اند، جملگی شان ایمان می آوردند.»

[یعنی اگر خدا می خواست که مردم با زور و اجبار مؤمن شوند، می توانست آنان را به گونه ای بیافریند تا] در همین دنیا از سر ناچاری و ناگزیری (اجبار) ایمان بیاورند. همان گونه که در جهان آخرت پس از آنکه [حقایق را] مشاهده می کنند و عذاب را می بینند، ایمان می آورند [ولی چون ایمان آنان از روی اراده و اختیار نیست ، در نزد پروردگار هیچ ارزشی ندارد] و اگر من (خداوند) آنان را [بر خلاف اختیار و إراده شان] به ایمان وا می داشتم، سزاوار هیچ گونه پاداش و ستایشی از سوی من نبودند. امّا من از آنان می خواهم که با اراده و اختیار و نه از روی اجبار و ناچاری ایمان بیاورند تا از سوی من شایسته نزدیکی (قرب)، کرامت، و زندگی جاودانه در بهشت ابدی قرار گیرند. [حال که مشیّت من براین قرارگرفته است که انسانها با انتخاب واختیار خود ایمان بیاورند] آیا تو [ای پیامبر] می خواهی مردم را[ بدون میل و اراده شان،] وادار نمایی تا «مؤمن» باشند؟!»

اما سخن خدای بزرگ که می فرماید: «هیچ کس بدون اذن خداوند مجال [و امکان] ایمان آوردن ندارد» معنای این آیه، آن نیست که انسان از[اینکه خود با اراده و اختیار بتواند ] ایمان بیاورد محروم [و حقّ انتخاب ایمان، از او سلب ] شده باشد. بلکه معنایش این است که هیچ کس جز با اذن خداوند امکان ایمان آوردن را ندارد، و منظور از «اذن خداوند»، همان امری است که خداوند به انسان کرده که ایمان بیاورد. [و اگر این اذن و امر الهی نبود و خداوند انسانها را دعوت به ایمان نمی کرد اساسا" دیگر دعوت و تکلیفی نبود تا ایمان به آن معنا داشته باشد. و در اینصورت]هیچ کس اهل تکلیف و اهل عبادت نمی بود.[ پس همینکه خداوند به انسان تکلیف کرده و اورا به ایمان دعوت نموده است نشاندهنده اراده و اختیار او در پذیرش و یا عدم پذیرش ایمان است] و انسان ، آنگاه ناگزیر (مجبور) به ایمان می گردد  که دیگر تکلیفی وجود نداشته باشد[بنابر این وجود مسؤلیت وتکلیف نشانه عدم وجود اجبار در ایمان است.]»

مأمون [ پس از شنیدن این پاسخ روشن و دقیق امام رضا (ع) خطاب به ایشان ]گفت: ای ابوالحسن، مشکل از من گشودی، خداوند از تو مشکل بگشاید!»
 
بیان:
این روایت نکات بسیار مهمی را در بر دارد:

1-       در این حدیث شریف تفسیری روشن و عقلانی از دو آیه از آیات قرآن که به مهمترین و پیچیده ترین موضوعات فلسفی و کلامی مربوط می شود، ارائه شده است و به صراحت بر اراده پذیری انسان در پذیرش یا عدم پذیرش دین الهی  تأکید می نماید.

2-       امام (ع) به نیکی و زیبایی، تفاوت میان اجبار و اکراه را مورد اشاره قرار می دهند. «اجبار»، آن است که کسی به جای دیگری تصمیم بگیرد و آنگاه او را مجبور سازد که آن تصمیم را عملی بنماید. هر اقدام و عملی که تحت فشارهای عینی و به همراه زور و خشونت(عنف) بر انسان تحمیل گردد، مصداق «اجبار» است.
اما گاه «تحمیل»، بدون بهره گیری از زور و فشارهای عینی می باشد و اساسا" بر حسب ظاهر هیچ اجباری وجود ندارد ولی انسان را در شرایطی قرار می دهند که ناگزیر از «خوداجباری» می شود. یعنی ناچار از تصمیم و اقدامی می گردد که بر خلاف میل و اراده اش می باشد. مثلاً اگر کسی مورد تهدید قرار گیرد و عواقب و نتایجی را بر تصمیم و اقدام او مترتب سازند که موجب وحشت و ترس او گردد و در نتیجه از تصمیم خود منصرف شود ویا در تحت فشار و شرایط دشواری که اورا قرار داده اند ، سخنی بگوید و تصمیمی بگیرد ویا تسلیم تصمیم دیگران شود، در اینصورت گرچه در ظاهر زور و اجباری وجود ندارد اما او را در شرایطی قرار داده اند که امکان تصمیم و عمل بر اساس اختیار و اراده خویش را ندارد و تسلیم تحمیل دیگران می شود. 

 از نظر قرآن، نه تنها اجبار در پذیرش دین هرگز جایز نیست، بلکه «اکراه» که در مرتبه ای پایین تر و ضعیف تر از «اجبار» قرار دارد نیز مردود و غیر قابل قبول است. ودر سنت (روایات) نیز مسؤلیت رفتار و گفتاری که در شرایط اکراه انجام پذیرد متوجه انسان(مُکرَه) نیست. گرچه اجبار هم نشده باشد.
آنچه که از نظر قرآن دارای ارزش است، «ایمان برآمده از اراده و اختیارکامل» است. به همین دلیل ایمان آوردن در جهان آخرت هیچ سودی برای انسان ندارد (لاینفع نفساً ایمانها لم تکن آمنت من قبل (انعام/158)). درست است که در جهان آخرت، آدمی فاقد اراده و اختیار نمی شود. ولی با مشاهده آثار اعمال و عذابی که بر آن مترتب می شود، امکان بهره گیری از اختیار و اراده برایش باقی نمی ماند، در چنین شرایطی او تحت اجبار قرار ندارد ولی تحت «اکراه» قرار دارد و به فرموده امام رضا (ع)،ایمان در چنین شرایطی از سر ناچاری و ناگریزی است، نه از سر اختیار و اراده ؛ و درست به همین دلیل که این ایمان، برآمده از اختیار نیست و فقط از سر ناچاری و اکراه است، قرآن تصریح می کند که این افراد اگر به دنیا بازگردانده شوند و اکراه و ناچاری آنان پایان یابد، همان شیوه پیشین خود را پیشه خواهند ساخت.

3-       اینکه فرمود: «فلیس ذلک علی سبیل تحریم الایمان» (معنای این آیه، آن نیست که انسان از[اینکه خود با اراده و اختیار بتواند ] ایمان بیاورد محروم [و حقّ انتخاب ایمان، از او سلب ] شده باشد ...)
این فقره از حدیث شریف به  آیه قرآن کریم اشاره دارد که می فرماید: «هیچ کس جز با اذن خداوند ایمان نمی آورد.» و بر اساس توضیح امام(ع)  معنای آن، این نیست که حقّ انتخابِ «ایمان» از انسان سلب شده و فقط اگر خداوند بخواهد، می تواند ایمان بیاورد. بلکه منظور از «اذن خداوند» این است که خداوند به امر تکوینی خود به آدمی این اجازه را داده تا ایمان بورزد. اگر خداوند به آدمی آزادی و اراده نبخشیده بود، هرگز او اجازه و اذنی برای انتخابِ" ایمان " نداشت. همان گونه که مجالی برای انتخابِ "کفر و بی ایمانی" نیز در اختیار نداشت.

اصولاً اینکه انسان می تواند مؤمن باشد، به دلیل آزادی و اراده ای است که خداوند به او بخشیده است. وگرنه هرگز در مورد فرشتگان و یا حیوانات که فاقد اراده و اختیارند، «ایمان» معنایی ندارد و آنان به عنوان «مؤمن» نامیده نمی شوند. با آن که فرشتگان همواره در حال عبادت و تسبیح حق تعالی می باشند و در کمال پاکی و قدسیت قرار دارند، اما چون عبادت و پاکی آنان از معصیت، برآمده از اختیار و انتخاب آنان نیست، بلکه آفرینش آنان به گونه ای است که جز به عبادت و ذکر خداوند تمایل ندارند، پس عمل آنان، مؤمنانه نیست. در واقع خداوند به فرشتگان، اذن و اجازه ایمان را نداده است. وگرنه آنان را نیز همچون انسان، مختار و با اراده می آفرید و این فقط انسان است که اجازه ایمان ورزی را دارد، یعنی می تواند با آزادی واختیار کامل ایمان را انتخاب کند و «مؤمن» نامیده شود. در واقع مضمون آیه «هیچ کس جز با اذن خداوند ایمان نمی آورد» این می شود: «هیچ کس را بدون آزادی و اختیار [که از سوی خداوند به انسان داده شده است]مجال و امکان ایمان آوردن نیست.»
البته برای این قسمت از حدیث شریف توجیه دیگری بر اساس امر تشریعی خداوند نیز وجود دارد که برای رعایت اختصار از بیان آن خودداری می کنیم.

3-    «ماکانت مکلّفة متعبّدة...»
([و اگر این اذن و امر الهی نبود و خداوند انسانها را دعوت به ایمان نمی کرد اساسا" دیگر دعوت و تکلیفی نبود تا ایمان به آن معنا داشته باشد. و در اینصورت]هیچ کس اهل تکلیف و اهل عبادت نمی بود.)
این جمله نیز در کمال اختصار، عمیق ترین و دقیق ترین مفهوم کلیدی در موضوع «جبر و اختیار» را بیان می کند. امام(ع) میان «تکلیف» و «آزادی» [اراده پذیری] انسان، نسبت مستقیم و نوعی رابطه علت و معلولی برقرار می سازد و اشاره می کنند ،این که از میان تمام موجودات فقط انسان است که از سوی خداوند دعوت به «تکلیف» و «عبادت» شده و «مکلّف» و «متعبّد» نامیده می شود، به دلیل برخورداری اش از اراده و آزادی است.

خداوند انسان را به «ایمان» امر کرده و از او خواسته که به حقیقت هستی ایمان بیاورد و مؤمنانه زندگی کند. این امر و دعوت الهی به ایمان، که انسان را مکلف می سازد ناشی از اجازه و اذنی است که خداوند به انسان داده تا انتخابگر باشد ومسیر زندگی اش را خود انتخاب نماید.او می تواند ایمان بورزد و می تواند کافر شود ولی خداوند از او خواسته که ایمان را انتخاب نماید.

بنابر این درست بر خلاف تصوری که برخی افراد دارند ،از سخن امام(ع) به وضوح استفاده می شود که تکالیف دینی  و شرعی نه تنها بهانه ای برای سلب آزادی انسانها نیست بلکه اصل وجود این  تکالیف دلیلی روشن وقطعی بر تأکید دین و شریعت بر آزادی و اراده پذیری انسان است  و لذا در ادامه، امام(ع) اشاره می فرماید که فقط با برداشته شدن مسؤلیت وتکلیف است که آزادی در ایمان نیز منتفی می گردد. همانگونه که  با پایان یافتن زندگی دنیوی و ورود انسان به جهان آخرت، دیگر تکلیف و مسئولیتی متوجه او نیست ودر نتیجه ناگزیر از «ایمان» خواهد بود.

متن حدیث:
عَنْ أَبِی الصَّلْتِ عَبْدِ السَّلَامِ بْنِ صَالِحٍ الْهَرَوِیِّ قَالَ سَأَلَ الْمَأْمُونُ یَوْماً عَلِیَّ بْنَ مُوسَى الرِّضَا(ع)فَقَالَ لَهُ: یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ مَا مَعْنَى قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ "وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ لَآمَنَ مَنْ فِی الْأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمِیعاأَ فَأَنْتَ تُکْرِهُ النَّاسَ‏       

حَتَّى یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ.  وَ ما کانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ." فَقَالَ الرِّضَا(ع)حَدَّثَنِی أَبِی مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ أَبِیهِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ (ع) أَنَّ الْمُسْلِمِینَ قَالُوا لِرَسُولِ اللَّهِ(ص)لَوْ أَکْرَهْتَ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَنْ قَدَرْتَ عَلَیْهِ مِنَ النَّاسِ عَلَى الْإِسْلَامِ لَکَثُرَ عَدَدُنَا وَ قَوِینَا عَلَى عَدُوِّنَا فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص)مَا کُنْتُ لِأَلْقَى اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بِبِدْعَةٍ لَمْ یُحْدِثْ إِلَیَّ فِیهَا شَیْئاً- وَ ما أَنَا مِنَ الْمُتَکَلِّفِینَ فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى یَا مُحَمَّدُ "وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ لَآمَنَ مَنْ فِی الْأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمِیعا"ً عَلَى سَبِیلِ الْإِلْجَاءِ وَ الِاضْطِرَارِ فِی الدُّنْیَا کَمَا یُؤْمِنُونَ عِنْدَ الْمُعَایَنَةِ وَ رُؤْیَةِ الْبَأْسِ فِی الْآخِرَةِ وَ لَوْ فَعَلْتُ ذَلِکَ بِهِمْ لَمْ یَسْتَحِقُّوا مِنِّی ثَوَاباً وَ لَا مَدْحاً لَکِنِّی أُرِیدُ مِنْهُمْ أَنْ یُؤْمِنُوا مُخْتَارِینَ غَیْرَ مُضْطَرِّینَ لِیَسْتَحِقُّوا مِنِّیَ الزُّلْفَى وَ الْکَرَامَةَ وَ دَوَامَ الْخُلُودِ فِی جَنَّةِ الْخُلْدِ "أَ فَأَنْتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّى یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ"

وَ أَمَّا قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ "وَ ما کانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ." فَلَیْسَ ذَلِکَ عَلَى سَبِیلِ تَحْرِیمِ الْإِیمَانِ عَلَیْهَا وَ لَکِنْ عَلَى مَعْنَى أَنَّهَا مَا کَانَتْ لِتُؤْمِنَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَ إِذْنُهُ أَمْرُهُ لَهَا بِالْإِیمَانِ مَا کَانَتْ مُکَلَّفَةً مُتَعَبِّدَةً وَ إِلْجَاؤُهُ إِیَّاهَا إِلَى الْإِیمَانِ عِنْدَ زَوَالِ التَّکْلِیفِ وَ التَّعَبُّدِ عَنْهَا. فَقَالَ الْمَأْمُونُ فَرَّجْتَ عَنِّی یَا أَبَا الْحَسَنِ فَرَّجَ اللَّهُ عَنْک.»‏
(توحید\شیخ صدوق، باب 55:المشیئة و الإرادة،حدیث 11 ، ص:342)


منبع سایت آینده نیوز

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد