گروه فرهنگی امام حسین علیه السلام

گروه فرهنگی امام حسین علیه السلام

گروه فرهنگی امام حسین علیه السلام

گروه فرهنگی امام حسین علیه السلام

روحانیون‌کم‌سواد و مداحان‌بی‌سواد، خطرناکتر ازسکولارها

سید جواد ورعی

آن چه امروز نظام و دین را تهدید می کند، گفتار، رفتار و کردار «طیفی مذهبی ولی ناآگاه و سطحی نگر» است که به خاطر جهالت و ساده لوحی شان ابزار دست «قدرت طلبان و سیاست بازان» قرار می گیرند. اینان با تعصبی کور در برابر هر کسی و هر گروهی که بر آنان خرده بگیرد و با انحرافاتشان مخالفت کند، می ایستند. سندی که در سال های گذشته منتشر شد و نشان می داد سازمان های جاسوسی استکبار از طریق دو گروه «روحانیان کم سواد» و «مداحان بی سواد» به دنبال منحرف ساختن و خنثی کردن عوامل اقتدار شیعیان یعنی «مهدویت»، «عاشورای حسینی»، و «مرجعیت شیعه» هستند، امروز کاملا قابل لمس است.


نهضت مشروطه به رغم پیشتازی روحانیت و نیروهای مذهبی با هدف «برقراری عدالت» به انحراف کشیده شد و به خاطر سرسپردگی روشنفکران و نفوذ بیگانگان با شکست روبرو شد و در نهایت استبدادی به مراتب بدتر و کریه تر از «استبداد قجری» بر کشور حاکم گشت و دودمان پهلوی پنجاه سال بر مملکت مسلط شده و «استبداد» و «سرسپردگی» را یک جا بر این مرز و بوم تحمیل کرد.

سه ربع قرن طول کشید تا بار دیگر ملت رنجدیده به رهبری روحانیت قیام کند و نظام سیاسی جدیدی را پایه ریزی نماید. این بار به منظور جلوگیری از تکرار مشروطه، همه نیروهای مذهبی متحد شده و با تدابیری چون «تفکیک قوای مملکت» و «تقسیم قدرت»، «به شورا سپردن امور» و «واگذاری قدرت به افراد شایسته» و گنجاندن اصل «ولایت فقیه» در قانون اساسی از نفوذ دوباره روشنفکران وابسته و به انحراف کشیده شدن نهضت اسلامی و استبداد پیشگان ممانعت کردند.

تجربه سی سال گذشته در دفع هجوم چندباره این طیف، موفقیّت این الگو را نشان داد و معلوم شد که تشخیص تدوین کنندگان قانون اساسی در این زمینه کاملا صحیح و حسابشده بود.

از روزی که روحانیت در این کشور به قدرت رسید و اصل ولایت فقیه تصویب شد، مهم ترین و شایع ترین اتهامی که در قالب های گوناگون مطرح شده، اتهام «استبداد و دیکتاتوری روحانیت» است. مطبوعات و نوشته های سال 58 مملوّ از این اتهام و خطر است. روحانیت و بیش از همه امام خمینی به حق آن را «تهمتی ناروا» شمردند؛ چرا که روحانیت برای نجات کشور از «استبداد» و «استعمار» مبارزه کرده و خود از آنها زخم ها بر تن داشت و ممکن نبود که خود همان روش را در اداره امور کشور در پیش بگیرد.

بخصوص که این اتهام از سوی کسانی مطرح می شد که نه از اسلام و روحانیت دل خوشی داشتند و نه در زمینه مخالفت با استبداد و استعمار سابقه درخشانی؛ چون یا روشنفکرانی بودند که با رژیم استبدادی پهلوی همکاری داشتند یا نیروهای چپ مارکسیستی که در قبله آمالشان، استبداد امری نهادینه و رایج بود.

  
هشدارهای امام خمینی
در عین حال امام خمینی بارها روحانیت را از این خطر برحذر می داشت، خطری که این بار «نظام نوپای دینی» و مهم تر از آن «کیان روحانیت» و «اساس دین» را تهدید می کرد، خطری که از جهاتی بسیار خطرناک تر از انواع دیگر آن است و آن «اختلاف علما در موضع قدرت» و «برخورد نادرست با جوانان و بدبین کردن آنان به روحانیت» و خطر «استبداد دینی» بود.

ملت ایران با ذهنیتی که از خیانت های روشنفکران وابسته داشت، بعید بود که بار دیگر به آنان اعتماد کند و قدرت را به آنان سپارد. برعکس با اعتمادی که به روحانیت داشته و این قشر را پناهگاه خود می دانسته، این بار امانت را به ایشان سپرده و در همه صحنه ها نیز از هیچ نوع فداکاری دریغ نورزیده است.

از آن جا که «انحراف و سوءاستفاده از قدرت» از انسان هایی که دارای مقام عصمت نباشند، ممکن است، نمی توان حکومت دینی و رهبران مذهبی را از این قاعده مستثنا کرد، هر چند احتمال انحراف آنان به خاطر برخورداری از «تقوا و عدالت» کمتر از دیگران باشد؛ اما اهمیت موضوع و پیامدهای خطرناکی که در پی دارد ما را بر آن می دارد که از این خطر برحذر بوده و راهکارهای لازم را برای در امان ماندن از آن پیش بینی کنیم.

امام خمینی که بنیان این نظام را پایه ریزی کردند، هشدارهایی در این زمینه داده اند. ضمن آن که فلسفه وجودی اصل ولایت فقیه را «جلوگیری از استبداد» دانسته و حتی یادآور شدند که فقیه در صورتی که استبداد پیشه کند از ولایت ساقط می شود، در عین حال از مسئولان و روحانیت خواستند که خطر «استبداد دینی» را جدی بگیرند.

نباید گمان کرد که این خطر تنها ارباب کلیسا را بر زمین زد و رسوای عالم نمود؛ روحانیت اسلام نیز در معرض این خطر است. مگر «روحانیان و آخوندهای درباری» ـ که این همه در روایات ما نکوهش شده و رهبر فقید انقلاب نیز در زمان خود از آنان نالیده و در سرزنش آنان داد سخن داده ـ در گذشته تاریخ اسلام چه کردند؟ جز خدمت به دستگاه های استبدادی اموی و عباسی، و حکومت های استبدادی قجری و پهلوی؟

امام خطاب به علما و روحانیان می فرمود: «استبداد دینى خود تهمتى است که از کنارش نباید گذشت. رادیوها مرتب از آن سخن مى‏گویند و ما را به خودکامگى متهم مى‏کنند. روحانیون نباید کارى کنند که شاهد دست دشمن بدهند.» (صحیفه امام، ج‏19 ، ص43)

روحانیت با شعار مبارزه با «استبداد» و «استعمار» و «احیای دین خدا» مردم را به صحنه آورد و قیام کرد و با «وحدت کلمه» پیروز شد. اگر خود در دام «اختلاف و تفرقه» و «استبداد دینی» بیفتد و این بار مردم طغیان کنند، نه تنها نظام دینی شکست خواهد خورد، بلکه مردم از روحانیت نیز رویگردان شده و در نتیجه دین خود را از دست خواهند داد و گناه آن بدون شک برعهده روحانیت است.

امام بارها و بارها این خطر را یادآور شد که اگر این نظام شکست بخورد اسلام تا قرن ها نمی تواند تجدید حیات کند. امروزه مردم بیش از آن که ببینند روحانیت «چه می گوید؟»، نظاره گر آنند که روحانیت «چه می کند؟». آیا شعارهای دیروز را همچنان به یاد دارد یا فراموش کرده است؟ آیا از حقوق اجتماعی، اقتصادی و سیاسی مردم دفاع می کند یا نه و آیا در برابر متجاوزان به حقوق مردم به دفاع از ایشان می پردازد یا نه؟

آنچه بر سر ارباب کلیسا آمد باید عبرتی برای روحانیت اسلام باشد. گرچه اسلام با مسیحیت تحریف شده تفاوت ها دارد و «تعالیم اسلام» با «تعالیم کلیسا» قابل قیاس نیست، اما راهی که ارباب کلیسا پیمودند و با تعالیم نادرست و تبلیغ «غیرقابل جمع بودن دین با حقوق و آزادی های اجتماعی و سیاسی»در عرصه نظریه پردازی، و «استبداد پیشگی» در مقام عمل، زمینه روگردانی مردم را از دین و مذهب فراهم نمودند و قرن های متمادی دین از صحنه زندگی و اجتماع خارج شد، از درس های تاریخ است.

چه بسا آنان که دارای روحیه دیکتاتوری بوده و به دنبال قدرت اند، در پی ایجاد اختلاف میان روحانیت یا استفاده ابزاری از آنان باشند و برخی علما بی آن که متوجه شوند در این دام افتاده و با انگیزه و نیّت خیر از مردم فاصله بگیرند؛ در نتیجه مردم از «اینان» روگردان شده و «آنان» به امیال و آرزوهای خود برسند.

مبادا عملکرد نادرست بعضی از روحانیان و نیروهای مذهبی زبان و قلم «روشنفکران غربزده» و «مارکسیست های وابسته» را که در اوائل انقلاب با «قانونی شدن نقش روحانیت در قانون اساسی» با اتهام «استبداد دینی» مخالفت می کردند، به شماتت بگشاید و مردم را از نظام و روحانیت جدا سازد!

مبادا مردم احساس کنند روحانیت به هر دلیلی مدافع «قدرت طلبان و سیاست بازان حرفه ای» شده و مردم را فراموش کرده است! بروز چنین احساسی حتی اگر ناروا باشد، موجب فاصله گرفتن مردم از «روحانیت» شده و در نتیجه به باورها و اعتقاداتشان لطمه خواهد زد.

  
خطر اصلی
نویسنده بر این باور است که امروز نظام مقدس جمهوری اسلامی از ناحیه «سکولارها و روشنفکران وابسته» و «حامیان خارجی» آنان با خطر جدّی روبرو نیست، چرا که آنان جایگاهی در بین مردم ندارند،

بلکه آن چه امروز نظام و دین را تهدید می کند، گفتار، رفتار و کردار «طیفی مذهبی ولی ناآگاه و سطحی نگر» است که به خاطر جهالت و ساده لوحی شان ابزار دست «قدرت طلبان و سیاست بازان» قرار می گیرند. اینان با تعصبی کور در برابر هر کسی و هر گروهی که بر آنان خرده بگیرد و با انحرافاتشان مخالفت کند، می ایستند.

سندی که در سال های گذشته منتشر شد و نشان می داد سازمان های جاسوسی استکبار از طریق دو گروه «روحانیان کم سواد» و «مداحان بی سواد» به دنبال منحرف ساختن و خنثی کردن عوامل اقتدار شیعیان یعنی «مهدویت»، «عاشورای حسینی»، و «مرجعیت شیعه» هستند، امروز کاملا قابل لمس است.

آن چه در سال های اخیر در زمینه سه محور یاد شده رخ داده، بدون شک در راستای مبارزه با عناصر حیاتبخش مکتب تشیع و تباه کردن و بی خاصیت نمودن آن ها به دست عناصر جاهل و قدرت طلب است.

«هتک حرمت مرجعیت» از سوی افراد ظاهر الصلاح و به ظاهر انقلابی و مدّعی ولایتمداری در سال های اخیر خواسته یا ناخواسته، حرکت در جهت پیاده کردن نقشه شوم دشمنان اسلام و تشیع است.

«ترویج خرافات و مطالب سخیف و خواب و خیال»، و «رشد قارچ گونه مدعیان ارتباط با امام زمان»، و «دادن وعده های پی در پی ظهور قریب الوقوع حضرت» در سال های اخیر که جز سست کردن عقائد مردم ثمری نداشته و ندارد، عرصه دیگری از عملیاتی کردن نقشه دشمنان انقلاب و نظام بوده است.

چنان که «تنزّل سطح مراسم کهن و ریشه دار عزای حسینی» و آلودن آن با مادیات از یک سو، و با گناه و فرهنگ وارداتی از سوی دیگر، و هتک حرمت شخصیت های مذهبی، اجتماعی و سیاسی از سوی سوم، از جمله آفاتی است که با نقش آفرینی دو گروه یاد شده در حال اجراست.

به اصل بحث باز گشته و این نوشته را با نقل دو جمله از بنیانگذار جمهوری اسلامی خطاب به روحانیت به پایان می برم: «شما، سنخ روحانیت - ایّدهم اللَّه تعالى- اگر کارهایى خداى نخواسته انجام بدهید که از چشم ملت بیفتید، و لو در دراز مدت، آن روز است که فانتوم لازم نیست دیگر، خود ملت شما را کنار مى‏زند. و ملت هم بى‏هادى نمى‏تواند کارى انجام بدهد.» (صحیفه امام، ج13، ص 18)

ایشان در یکی از نامه های خود به مدرسین حوزه نوشتند: «شما دوستان اگر خیال کنید همه در مسائل اعتقادى، باید آنچه را شما قبول دارید قبول داشته باشند والا منحرف هستند، بدانید که راه درستى نمى‏روید. بحمداللَّه در حوزه‏هاى علمى یکى از مسائل حل شده که سابقه تاریخى بیش از هزار ساله دارد، اختلاف آراء در زمینه‏هاى مختلف است. طلاب جوان... اگر داراى اعتقاداتى باشند که با آنچه شما بدان اعتقاد دارید، جور نباشد اشکالى ندارد.» (صحیفه امام، ج21، ص 615)




نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد